پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Analysis of Non-Feasibility Factors of Master Plans for Small Cities
(Case Study: Sangar Khoshkebijar City-Shaft City
in Guilan Province)تحلیل عوامل عدم تحققپذیری طرحهای جامع در شهرهای کوچک (مطالعۀ موردی: شهرهای سنگر، خشکبیجار و شفت)52014571210.22034/bagh.2022.277088.4831FAعلی اکبر سالاری پوردکتری شهرسازی، استادیار گروه شهرسازی، دانشکدۀ معماری و هنر دانشگاه گیلان، رشت، ایران.0000-0002-9306-565Xفرنگیس علیزاده جورکویهکارشناس ارشد شهرسازی-برنامهریزی شهری، دانشکدآ معماری و هنر، دانشگاه گیلان، رشت، ایران.0000-0001-9013-6056نرگس طالب ولی الهکارشناس ارشد شهرسازی-برنامهریزی شهری، دانشکدۀ معماری و هنر، دانشگاه گیلان، رشت، ایران.Journal Article20210313Problem statement: The evaluation of the feasibility of urban development plans, which has been carried outin various studies, suggests their failure and reveals the urgency to review and find out the main causes of the impracticability of such plans in urban planning.
Research objective: This research investigates the main factors affecting the feasibility of master plans for small cities. For this purpose, three small citieswere selected as a case study in Guilan Province.
Research method: This qualitative study employed the grounded theory method to obtain reliable information and opinions using semi-structured interviews.Thus, 23 expertsin the field of the urban management of small cities were interviewed to achieve theoretical saturation. Each interview lasted from one hour to one hour and thirty minutes. The research process included multiple iterations.
Conclusion: Seven main themeswere extracted for the non-feasibility of master plans based on the code analysis of the interviews. These themes are weaknesses of the management system, problems of the legal system, problems of the executive system, financial problems, substantive problems of the plan, lack of constructive participation, and problems with the plan preparation process system. For each theme, appropriate solutions were proposedaccording to the initial open codes and their frequency. The findings of this study showthat different factors of the non-feasibility of master plans are closely related to each other, in other words, they can be connected like a chain. Some factors can also be improved by modifying other factors.بیان مسئله<strong>:</strong> ارزیابی تحققپذیری طرحهای توسعة شهری در پژوهشهای متعدد صورتگرفته، حاکی از عدم موفقیت آنها بوده و ضرورت بازنگری و ریشهیابی علل عدم تحققپذیری چنین طرحهایی را در برنامهریزی شهری آشکار میسازد.
هدف پژوهش<strong>:</strong> پژوهش حاضر به دنبال واکاوی و تحلیل عوامل مؤثر بر عدم تحققپذیری طرحهای جامع در شهرهای کوچک است که بدین منظور سه شهر کوچک استان گیلان بهعنوان نمونهموردی انتخاب شدند.
روش پژوهش<strong>:</strong> جهت حصول به هدف مورد نظر از روش تحقیق کیفی از نوع نظریة زمینهای استفاده شد تا اطلاعات و نظرات موثق و قابل اطمینانی با استفاده از مصاحبة نیمه ساختارمند حاصل شود. بدینترتیب جهت رسیدن به اشباع نظری، با 23 نفر از افراد مطلع و صاحبنظر در حوزة مدیریت شهری شهرهای کوچک مصاحبه صورت گرفت که هر مصاحبه حدود یک ساعت تا یک ساعت و سی دقیقه به طول انجامید. فرایند تحقیق بهصورت رفت و برگشتی بوده است.
نتیجهگیری<strong>: </strong>پس از تجزیه و تحلیل مصاحبهها و کدگذاریها، هفت محور اصلی برای علل عدم تحققپذیری طرح جامع استخراج شد. این محورها عبارتند از: ضعف نظام مدیریتی، مشکلات نظام قانونی، مشکلات نظام اجرایی، مشکلات مالی، مشکلات ماهوی طرح، نبود مشارکت سازنده و مشکلات نظام فرایند تهیة طرح. در هر محور راهحلهای متناسب با کدهای باز اولیه و فراوانی آنها ارائه شده است. یافتههای این پژوهش نشانگر این بود که مقولههای متفاوت در عدم تحققپذیری طرحهای جامع، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و به عبارتی دیگر بهصورت زنجیرهوار میتوانند به یکدیگر متصل باشند و با اصلاح برخی موارد میتوان به بهبود مقولههای دیگر نیز کمک نمود.http://www.bagh-sj.com/article_145712_9ece355cb2f230f731c4456f9daa9617.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Design-Based Methodology in a Specific Virtual Environment to Develop a Relationship between Spatial Quality and Spatial Structureمتدولوژی متکی بر طراحی در محیط مجازی خاص، جهت تدوین ارتباط کیفیت فضایی و ساختار فضایی213414571410.22034/bagh.2022.305973.5009FAآرش حسینی علمداریپژوهشگر دکتری، دانشکدۀ هنر، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.خسرو دانشجواستادیار گروه معماری، دانشکدۀ هنر، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.منصور یگانهاستادیار گروه معماری، دانشکدۀ هنر، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.Journal Article20210922Problem statement:The relationship between spatial quality (spatial preferences) and spatial structure has been confirmed, and many studies have been conducted to determine the relationship between these two important architecture variables. However, the results of studies are often inconclusive and there are no quantitative and consensual theories about the relationship between these two variables due to the intrinsic complexity of both variables and the complexity of the relationship between them.
Research objective:This study proposes a new method for discovering and formulating the relationship between spatial preferences and spatial configuration and tests the accuracy and efficiency of this proposed method.
Research method: In this methodology, a unique virtual environment was created to allow continuous changes and design in the environment and controls of the intervening variables. Experts wereasked to design and increase the quality of space in this environment. The process of changing the spatial structure variables during the design process, and improving the spatial quality wereexamined. Then, the relationship between these two indicators wasexplained.
Conclusion: According to the results, the proposed methodology performs well in finding the relationship between spatial quality and spatial structure. It also indicates a high statistical correlation between some isovist analyzes and the trend of increasing spatial quality. The results also show that places with more visibility and less visual connections, accessibility, and complexity are of higher quality in some space syntaxes.<strong>بیان مسئله</strong>: ارتباط بین کیفیت فضایی (ترجیحات مکانی) و ساختار فضایی موضوعی پذیرفتهشده است و تحقیقات متعددی برای تعیین رابطة دقیق میان دو متغیر مهم علم معماری انجام گرفته است. بااینوجود، به دلیل پیچیدگی درونی هر دو متغیر و همچنین پیچیدگی ارتباط آنها، نتایج تحقیقات اغلب غیرقطعی است و نظریهای کمّی و مورد اجماع در مورد رابطة این دو متغیردر دسترس نیست.
<strong>هدف پژوهش</strong>: مطالعة حاضر شیوهای جدید برای کشف و تدوین ارتباط بین ترجیحات مکانی و پیکربندی فضایی پیشنهاد کرده و صحت و کارایی این شیوة پیشنهادی را میآزماید.
<strong>روش پژوهش:</strong> دراین شیوه محیط مجازی مخصوصی ایجاد میشود که در کنار کنترل متغیرهای مداخلهگر، امکان تغییرات بهصورت مستمر و طراحی در محیط را فراهم میآورد. از متخصصین خواسته میشود در این محیط به طراحی پرداخته و کیفیت فضایی را افزایش دهند؛ سپس روند تغییر متغیرهای ترجمهکنندة ساختار محیطی در طول روند طراحی و افزایش کیفیت فضایی بررسیشده و ارتباط این دو شاخص تبیین میگردد.
<strong>نتیجه</strong><strong></strong><strong>گیری</strong>: نتایج نشان میدهد متدولوژی پیشنهادی در یافتن ارتباط بین کیفیت فضایی و ساختار فضایی موفق عمل میکند. همچنین نشانگر وجود همبستگی بالای آماری بین برخی تجزیهوتحلیلهای ایزوویستی و روند افزایش کیفیت فضایی است. از سوی دیگر براساس نتایج حاصل در برخی چیدمانهای فضایی، مکانهایی با دید بیشتر و اتصالات بصری، و دسترسی و پیچیدگی کمتر از کیفیت بالاتری برخوردار هستند.http://www.bagh-sj.com/article_145714_ce75c2c683d5068a0fb502ed3f73a5a6.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723An Investigation of the Golden Proportions and Geometric Principles Derived from Nature in the Structural Components of the Traditional Houses
(Case Study: Qajar Houses in Ardabil)بررسی تناسبات طلایی و اصول هندسی برگرفته از طبیعت در اجزای کالبدی خانههای تاریخی (مطالعۀ موردی: خانههای قاجاری اردبیل)354814571010.22034/bagh.2022.295674.4973FAمهسا جوادی نودهدکتری معماری، گروه معماری، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.0000-0003-2360-8935آزاده شاهچراغیدانشیار دانشکده معماری، واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران0000-0003-2772-7149علیرضا عندلیبدانشیار گروه شهرسازی، دانشکده هنر و معماری، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، ایران.Journal Article20210816Problem statement: The use of proportions derived from nature in vernacular architecture is one of the principles that govern the interactionsbetween the built environment and nature.The existence of the formal relationship between the built environment and nature can lead to optimization,order,and stability in the built environment.In fact,structures in nature have become stable over time in terms of form and combination and can create reproducible principles regarding the continuity and beauty of spaces.Nowadays,such principles have been neglected in the proportions and numeric relationships employed in the geometry of spaces.The sample of this study contains twenty-four traditional houses in the Qajar era in Ardabil because most of these buildings have been built in this period.
Research objective:The present study aims to determine the compatibility of common geometric proportions used in the traditional houses of Ardabil with Iranian proportions,golden ratios, and approximate ratios derived from nature to identify the most common nature-friendly layout in the region.
Research method: This study isapplied and mixed-methods research in which both quantitative and qualitative methodsare employed<strong>. </strong>First of all, the data related to the dimensions, sizes, and computational ratios were obtained via field observations. After that, the geometric proportions employed in halls, rooms, and main facades were identified using frequency diagrams. Then their compatibility with the proportions derived from nature was analyzedto determine which spatial ratios and standards derived from nature had the highest frequency in the buildings.
Conclusion<strong>: </strong>The results showed that the architecture of the traditional houses was consistent and compatible with nature in terms of formal characteristics.in addition to using Iranian proportions, golden proportionsin laying out the elements and architectural spaces from plans to façades,the architects of the buildings have also made use of ratios close to simple arithmetic proportions.This shows the relationship between the spatial patterns and the combination of data received from nature,which have been integrated intothe construction of the buildings.<strong>بیان مسئله</strong>: بهرهگیری از تناسبات برگرفته از طبیعت در معماری سنتی، اصلی جاری درتعامل با طبیعت بوده است. زیرا ارتباط صوری با طبیعت میتواند به بهینهسازی ساختارهای متناسب با هر منطقه منجر شود. در واقع ساختارهای طبیعت در طی سالها با آزمونهای مختلف و ترکیبی پایدار اصول بازتولیدشدنی را در فضاها ایجاد کردهاند. اصولی که امروزه در تناسبات فضایی هر منطقه نادیده گرفته میشود. بر این اساس تعداد بیست و چهار خانة تاریخی از دورة قاجار در اردبیل که بیشترین فراوانی را دارند مورد بررسی قرار میگیرند.
<strong>هدف پژوهش</strong>: بررسی اجزای کالبدی خانههای تاریخی اردبیل با اصول هندسی برگرفته از طبیعت هدف اصلی پژوهش است. بر این مبنا به شناسایی میزان سازگاری تناسبات هندسی رایج در خانهها با تناسبات ایرانی، نسبتهای طلایی و تقریبی از آنها که برگرفته از طبیعتاند، پرداخته میشود.
<strong>روش پژوهش</strong>: بعد از مطالعات میدانی و جمعآوری ابعاد و اندازهها، با استفاده از نمودار فراوانی، مجموعهای حاصل از تناسبات هندسی واقع بر تالارها، اتاقها و نماهای اصلی شناسایی میشود تا میزان سازش این تناسبات با نسبتهای برگرفته از طبیعت مشخص شود. این پژوهش که از نوع کاربردی و ترکیبی از روشهای کمی و کیفی است و با روش استنتاجی و تحلیل دادهها رایجترین نسبتهای فضایی و استانداردهای حاکم منطبق بر طبیعت را مشخص میکند.
<strong>نتیجه</strong><strong></strong><strong>گیری</strong>: نتایج براساس رایجترین نسبتها نشان میدهدکه معماری خانهها از لحاظ صوری اغلب در تعامل با طبیعتاند. به نحوی که معماران بناها علاوه بر استفاده از سیستمهای تناسباتی ایرانی (غالباً در تالارها) و نسبتهای طلایی (غالباً در اتاقها و مرکزیت نماهای متقارن و ارسی) در چیدمان عناصر و فضاهای معماری از پلان تا نما از نسبتهای نزدیک به اعداد حسابی ساده نیز بهره جستهاند که نشاندهندة تأثیرپذیری الگوهای فضایی و ارتباط آنها با ترکیب دادههای دریافتی از طبیعتاند که در تکامل بنا با یکدیگر ممزوج شدهاند.http://www.bagh-sj.com/article_145710_e27dcfb4c9c64e3390c4bb63239c822d.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Metaphor as an Extension of Deduction and Method of Architectural Design Reasoningاستعاره بهمثابۀ امتداد قیاس و شیوۀ استدلال طراحی معماری496614880810.22034/bagh.2022.303427.4993FAسجاد آئینیپژوهشگر دکتری معماری، گروه معماری، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.0000-0002-9425-0064خسرو افضلیاناستادیار، گروه معماری، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.ایرج اعتصاماستاد، گروه معماری، واحد علوم تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.فرهاد شریعت راداستادیار، گروه معماری، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.استادیار، گروه معماری، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.0000-0001-7483-3142Journal Article20210912<span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Problem statement: </span></span><span lang="EN-GB">Although the field of the research process is new, research in this area has advanced rapidly. This reflects the diversity of intellectual and theoretical methods governing the research process. The majority of studies have described design experiences using an analytical approach and point of view. The approach of thinking about design has often been overlooked in this research. The main concern of processes will be lost due to this detached viewpoint, yet the design process itself is a style of thinking. Regardless of the awareness gained from the research phase, the design process will invariably apply logical thinking processes to achieve its purpose. As a result, the goal of this study is to figure out the link between deduction and metaphor as a style of reasoning. Also, what influence can metaphor have as an argumentative approach in creating an architectural work? </span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Research objective:</span></span><span lang="EN-GB"> This study attempts to understand the link between deduction and metaphor as a core thinking tool in design methodologies and apply it logically.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Research method: </span></span><span lang="EN-GB">Deductive and inferential reasoning was employed in two stages, the bibliographic method was used for data collection, and the logical reasoning method was used for data analysis.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Conclusion: </span></span><span lang="EN-GB" style="font-size: 12.0pt;">This research aims to understand better the role and function of logical reasoning in the architectural design process and the impact of metaphor as an arguing tool. According to the conclusions of this study, deduction and metaphor are among the complete logical procedures that play a crucial role in the production of architectural works in a four-part mechanism. By keeping the features of deduction, metaphor is a type of deduction that leads to the uniqueness and twofold meaning in architecture.</span><strong>بیان مسئله</strong>: اگرچه حوزة فرایندپژوهی جوان است اما پژوهشهای این حوزه سیر تحولی پرفرازونشیبی را طی کردهاند که محل بازنمایی تنوع شیوههای فکری و نظری حاکم بر آن است. غالب پژوهشها با رویکرد تحلیلی و نگاه تجزیهگرا تجربههای امر طراحی را تشریح کردهاند. در این پژوهشها، غالباً از شیوة اندیشیدن به مسئلة طراحی غفلت شده است. به موجب همین نگاه تجزیهگرا، جوهرة فرایندها از دست خواهد رفت اما فرایند طراحی خود شیوهای از اندیشهورزی است. لاجرم، فرایند طراحی، فارغ از شناخت ناشی از تلاشهای فرایندپژوهان، شیوههای استدلال منطقی را در ازای نیل به هدف خود به استخدام درخواهد آورد. به همین واسطه این پژوهش تلاش دارد تا به چیستی نسبت میان قیاس واستعاره بهمثابة روش استدلالی پی ببرد. همینطور به این پرسش پاسخ دهد که تأثیر استعاره، به مثابة روش استدلالی در خلق اثر معماری چیست؟<br /><strong>هدف پژوهش</strong>: شناخت نسبتِ میان قیاس و استعاره بهمثابة شیوة استدلالی پایه در روشهای طراحی و کاربست منطقی آنهاست.<br /><strong>روش پژوهش</strong>: در دو مرحله از استدلال قیاسی و استنتاجی استفاده شده است و برای گردآوری دادهها، از روشهای کتابخانهای کمک گرفته و در روش تحقیق از روشهای استدلال منطقی استفاده شده است.<br /><strong>نتیجه</strong><strong></strong><strong>گیری</strong>: در این پژوهش در دو به فهم نقش و چگونگی کارکرد استدلال منطقی در فرایند طراحی معماری و بررسی تأثیر استعاره بهمنزلة شیوهای استدلالی پرداخته و طبق یافتههای آن، قیاس و استعاره از فراگیرترین روشهای منطقی هستند که در یک سازوکار چهاربخشی معین، نقشی بنیادین در آفرینش آثار معماری ایفا میکنند. استعاره نوعی از قیاس است که با حفظ ویژگیهای شاخص، قیاس منجر به خلق اصالت و معنای مضاعف در اثر معماری میشود.<br />هدف: شناخت نسبتِ میان قیاس و استعاره بهمثابۀ شیوۀ استدلالی پایه در روشهای طراحی و کاربست منطقی آنهاست.<br />روش تحقیق: در دو مرحله از استدلال قیاسی و استنتاجی استفاده شده است و برای گردآوری دادهها، از روشهای کتابخانهای کمک گرفته و در روش تحقیق از روشهای استدلال منطقی استفاده شده است.<br />نتایج: پژوهش حاضر به فهم نقش و چگونگی کارکرد استدلال منطقی در فرایند طراحی معماری و بررسی تأثیر استعاره بهمنزلۀ شیوهای استدلالی طبق یافتههای این پژوهش، قیاس و استعاره از فراگیرترین روشهای منطقی هستند که در سازوکار چهاربخشیای معیّن نقشی بنیادین در آفرینش آثار معماری ایفا میکنند. استعاره نوعی از قیاس است که با حفظ ویژگیهای شاخص قیاس منجر به خلق اصالت در اثر معماری میشود.http://www.bagh-sj.com/article_148808_f17e7d499fea0f4eb0eaafaffebf879e.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Searching for Intercultural Concepts in the Works of Contemporary Artistsجستجوی مفاهیم بینافرهنگی در آثار هنرمندان معاصر677814880910.22034/bagh.2022.286403.4891FAمنصور حسامی کرمانیدانشیار گروه نقاشی، دانشکدۀ هنر، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران.0000000298451859الهه پنجه باشیدانشیار گروه نقاشی، دانشکدۀ هنر، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران.0000000156318622جمال عربزادهاستادیار گروه نقاشی، دانشکدۀ هنرهای تجسمی، دانشگاه هنر، تهران، ایران.Journal Article20210525<span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.45pt;">Problem statement: </span></span><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.45pt;">Intercultural themes are usually discussed by semioticiansfrom the perspective of intertextuality and interdisciplinary. Such issues have been considered interdisciplinary by different disciplines. The scopes of intercultural discourse can be the subject of a study. However, due to various reasons including today’s necessity, it is assumed that contemporary art approaches culture through almost unlimited access. Hence, the position of cultural concepts and the constructive values of culturesare presented and preserved differently from the past.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.35pt;">Research objective:</span></span><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.35pt;"> The subject of the research is interpreted and analyzed, through exploring intercultural concepts among the works of three contemporary artists, Anselm Kiefer, Ahmad Nadalian, and Jean-Michel Basquiat,to provide young artists and researcherswiththe foundations of art, thought contexts, and deeper thinking according to the existing universal contemporary artcircumstances.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.35pt;">Research method:</span></span><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.35pt;"> The nature of the present research is descriptive-analytical and data was collected using the libraryresearch method.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.35pt;">Conclusion: </span></span><span lang="EN-GB" style="letter-spacing: -.35pt;">Contemporary art deals with an endless range of themes and the variety of languages used and the abundant media are available to the artist to presentvisually cultural concepts to its audience in various ways. It can be said that this has led to the emergence of new definitions of art, artist, audience, work of art, and even tools.</span><strong>بیان مسئله</strong><strong>: </strong>دربارة مضامین بینافرهنگی معمولاً نشانهشناسان، از منظر بینامتنیت و بیناگفتمانی صحبت کردهاند. به موضوعات بینافرهنگی، در میان شاخههای مختلف علوم به صورت بینارشتهای، نگاه میشود. اینکه قلمرو مباحث بینافرهنگی در چه حوزهای قابل طرح است را میتوان موضوع یک تحقیق قرار داد ولی در متن حاضر، فرض براین است که هنر معاصر به دلایل مختلف از جمله ضرورتهای دنیای امروز، نزدیکی فرهنگ را از طریق دسترسی تقریباً بدون محدودیت، فراهم آورده است، لذا جایگاه مفاهیم فرهنگی و ارزشهای سازندة فرهنگ، متفاوت از گذشته مطرح و حفظ میشوند.<br /><strong>هدف پژوهش</strong><strong>:</strong>در این مقاله از طریق مطالعة تا حد امکان عمیق، به تفسیر و تحلیل موضوع پژوهش یعنی کنکاش مفاهیم بینافرهنگی در میان آثار سه تن از هنرمندان معاصر (انسلم کیفر، احمد نادعلیان و ژان میشل بسکیت) پرداخته میشود تا از این رهگذر برای هنرمندان جوان و جستجوگران دستمایههای آثار هنری، زمینههای اندیشهورزی و تفکر عمیقتر با توجه به شرایط موجود جهانی را در هنر معاصر فراهم کند.<br /><strong>روش پژوهش</strong><strong>: </strong>ماهیت پژوهش حاضر، توصیفی – تحلیلی و روش گردآوری مطالب، کتابخانهای است.<br /><strong>نتیجه</strong><strong></strong><strong>گیری</strong><strong>:</strong> هنر معاصر به گسترة بیپایانی از مضامین پرداخته و تنوع زبانهای به خدمت گرفتهشده و رسانههای فراوان در اختیار هنرمند، مفاهیم بینافرهنگی را به شیوههای گوناگون به مخاطب خویش ارائه میکند. شاید بتوان گفت همین امر باعث ظهور تعاریف جدید از هنر، هنرمند، مخاطب، اثر هنری و حتی ابزار را باعث شده است.http://www.bagh-sj.com/article_148809_0cb31d0b9c03afb46b93132032876f32.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Strategies to promote vitality in Mehr housing complexes
By analyzing the lived experience of residents and the opinions of expertsراهبردهای ارتقای سرزندگی در مجتمعهای مسکونی مسکن مهر از طریق تحلیل تجربۀ زیسته ساکنان و آراء صاحبنظران799215219910.22034/bagh.2022.286381.4889FAضیا حسین زادهپژوهشگر دکتری معماری منظر، دانشکدۀ هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، تهران، ایران.سارا شکوهاستاد مدعو دانشگاه خلیج فارس، دانشکدۀ معماری و شهرسازی، بوشهر، ایران.محمد رضا مهربانی گلزاراستادیار، عضو هیئت علمی دانشکدۀ معماری و شهرسازی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران.0000-0001-9706-2723Journal Article20210515انصاری، حمیدرضا. (1394). ارزیابی و تحلیل کارکردپذیری طرحهای معماری مسکن در اندازة کوچک. هنرهای زیبا، 3(20)، 95-104.
بزی، خدارحم؛ میرتوکلی، جعفر و زایدلی، حاجیسلطان. (1396). ارزیابی نقش و تأثیر شورایاران محلی بر افزایش مشارکت شهروندان در مدیریت شهری محلهمحور، مطالعة موردی: شهر گرگان. جغرافیا و توسعه، 15(46)، 147-168.
بنتلی، ای ین؛ الیک، آلن؛ مورین، پال؛ گلین، سومک و اسمیت، گراهام. (1382). محیطهای پاسخده (ترجمة مصطفی بهزادفر). تهران: دانشگاه علم و صنعت.
بهراد، علیرضا؛ اکبری، پرویز و احمدی، ملیحه. (1398). تعیین و ارزیابی مؤلفههای کیفی مسکن مهر از نظر شاخصهای کالبدی مسکن با استفاده از روش TOPSIS-AHP (نمونة موردی کرمان). برنامهریزی توسعه کالبدی، 4(1)، 25-38.
پاکزاد، جهانشاه. (1386). راهنمای طراحی فضاهای شهری در ایران. تهران: شهیدی.
پامیر، سای. (1383). آفرینش مرکز شهری سرزنده (ترجمة مصطفی بهزادفر و امیر شکیبامنش) تهران: دانشگاه علم و صنعت.
پیربابایی، محمدتقی و سجادزاده، حسن. (1390). تعلق جمعی به مکان، تحقق سکونت اجتماعی در محلة سنتی. باغ نظر، 8(16)، 17-28.
جیکوبز، جین. (1386). مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی (ترجمة حمیدرضا پارسی و آرزو افلاطونی). تهران: دانشگاه تهران.
حسینی، سید فخرالدین و سلطانی، مهرداد. (1397). تحلیل تطبیقی مفهوم محله در نظام سنتی شهرهای ایران با الگوهای مشابه (جایگزین) دورة معاصر. باغ نظر، 15(60)، 15-28.
خراسانیزاده، فرنوش؛ صابری، حمید؛ مومنی، مهدی و موسوی، میرنجف. (1398). تبیین ساختاری عوامل مؤثر بر سرزندگی در فضاهای عمومی شهری اصفهان از دیدگاه شهروندان و گردشگران. جغرافیا و برنامهریزی، 24(72)، 151-181.
ذاکر حقیقی، کیانوش. (1398). سنجش میزان سرزندگی در چهار راه ولی عصر شهر تهران بر مبنای تحلیل الگوهای فعالیتی موجود در آن. باغ نظر، 16(71)، 5-18.
رفیعیان، مجتبی؛ مسعودیراد، ماندانا؛ رضایی، مریم و مسعودیراد، مونا. (1393). سنجش میزان رضایتمندی ساکنان از کیفیت سکونتی مسکن مهر. جغرافیا و آمایش شهری - منطقهای، (12)، 135-150.
زنگنه، یعقوب؛ حسینآبادی، سعید؛ روشندل، نکم و نبیپور، رضا. (1393). تأثیر تعلق مکانی و سرمایة اجتماعی بر بهسازی مشارکتی محلات قدیمی، نمونة موردی محله سرده سبزوار. پژوهش و برنامهریزی شهری، 5(19)، 111-128.
سجادی، ژیلا و واحدییگانه، فرید. (1396). نقش مشارکت اجتماعات محلی در توسعه پایدار اجتماعی شهرها (مورد مطالعه: محله سرتپوله شهر سنندج). برنامهریزی منطقهای، 7(28)، 151-166.
سرایی، محمدحسین؛ اشنویی، امیر و روستا، مجتبی. (1395). ارزیابی شاخصهای تعلق مکانی ساکنان بافت قدیم شهر کاشان. جغرافیا و برنامهریزی محیطی، 62(2)، 17-34.
شکرگزار، اصغر؛ سجودی، مریم؛ محمدزاده، ربابه؛ شعبانپور، احد و نظری، فرهاد. (1395). سنجش میزان رضایتمندی ساکنان مسکن مهر(نمونة موردی: مسکن مهر شهر رشت). جغرافیا و مطالعات محیطی، 5(17)، 79-90.
شمسالدینی، علی؛ صفاریان، عماد و نکوییبخش، محمدرضا. (1397). شناسایی چالشها و ارزیابی عملکرد مسکن مهر از دیدگاه شهروندان (مطالعة موردی: شهرک پردیس- کازرون). پژوهشهای جغرافیای انسانی، 50(3)، 609-625.
صداقتی، عاطفه و فارسی، جواد. (1395). طیفسنجی سرزندگی در بافتها و محلات شهری با تلفیق رویکردهای توسعة پایدار، رشد هوشمند و نوشهرگرایی و کاربرد مدل الکتر (نمونة موردی: محلات شهر مرودشت). جغرافیا و توسعه، 14(44)، 229-254.
طاهرطلوعدل، محمدصادق؛ پورباقر، سمیه و مهدوی، لیلا. (1396). بررسی رضایتمندی ساکنان مسکن مهر تهران مبتنی بر معیارهای کالبدی و منظری. معماری و شهرسازی ایران، 8(13)، 15-21.
فروتن، منوچهر؛ صنعت گرکاخکی، مریم و رضایی، محمدکاظم. (1392). روش ارزیابی سرزندگی محیطی در مجتمعهای تجاری و مراکز خرید. هفتحصار، 2(6)، 65-76.
فروزنده، علی و مطلبی، قاسم. (1390). مفهوم حس تعلق به مکان و عوامل تشکیلدهندة آن. هویت شهر، 7(5)، 27-37.
گلکار، کوروش. (1386). مفهوم کیفیت سرزندگی در طراحی شهر. صفه، 16 (44)، 66-75.
گل، یان. (1387). زندگی در فضای میان ساختمانها (ترجمة شیما شصتی). تهران: جهاد دانشگاهی.
لنگ، جان. (1373). آفرینش نظریة معماری- نقش علوم رفتاری در طراحی محیط (ترجمة علیرضا عینیفر). تهران: دانشگاه تهران.
لینچ، کوین. (1360). تئوری شکل خوب شهر (ترجمة سید حسین بحرینی) تهران: دانشگاه تهران.
مدنیپور، علی. (1379). طراحی فضای شهری، نگرشی بر فرایندی اجتماعی و مکانی (ترجمة فرهاد مرتضایی) تهران: شرکت پردازش و برنامهریزی شهری.
مرتاضمهربانی، الناز؛ منصوری، سید امیر و جوادی، شهره. (1396). رویکرد منظر در ایجاد سرزندگی خیابان ولیعصر با تأکید بر ایجاد حس مکان، نمونة موردی: خیابان ولیعصر (حد فاصل میدان ونک-چهار راه پارک وی). باغ نظر، 14(55)، 5-16.
مسعودیراد، ماندانا؛ ابراهیمزاده، عیسی و رفیعیان، مجتبی. (1398). ارزیابی سیاست مسکن مهر با توجه به شاخصهای پایداری، نمونه: شهر خرمآباد. جغرافیا و برنامهریزی محیطی، 28(66)، 1-20.
ملکشاهی، غلامرضا؛ نیکپور، عامر و حبیبی، ساناز. (1397). مقایسة میزان رضایتمندی ساکنان از مجتمعهای مسکن مهر دولتی و خودمالک (مطالعة موردی: شهر آمل). مطالعات شهری، 7(27)، 41-52.
نعمتی مهر، مرجان و رضایی خبوشان، رضا. (1394). سنجش کیفیت محیط مسکونی در برنامة مسکن مهر بر اساس نشانگرهای کیفیت زندگی (مورد پژوهش: مسکن مهر شهر جدید پردیس). صفه، 25(69)، 53-70.
هاشمپور، پریسا و سامی، زیبا. (1397). نقش کالبد مجتمعهای مسکونی در حیاتپذیری اجتماعی (مطالعة موردی: مجتمع مسکونی امام (ره)، چمران و آسمان تبریز). برنامهریزی و توسعة کالبدی، 3(3)، 68-78.
یزدانی، محمدحسن؛ سلمانی، هاجر و پاشازاده، اصغر. (1396). بررسی رضایتمندی ساکنان مجتمعهای مسکن مهر (مطالعة موردی: مجتمعهای مسکن مهر اوشیب و مهر ولایت بابل). جغرافیا و توسعه، (47)، 253-270.
یزدانی، محمدحسن؛ احمدی، سمیرا و پاشازاده، اصغر. (1398). بررسی میزان رضایتمندی ساکنان مسکن مهر (نمونة موردی: مسکن مهر شام اسبی اردبیل). جغرافیا و توسعه، 22(67)، 327-349.
Huang, Zh. & Du, X. (2015). Assessment and determinants of residential satisfaction with public housing in Hangzhou, China. Habitat International, (47), 218-230.
Jalaladdini, S. & Oktay, D. (2012). Urban Public Spaces and Vitality: A Socio-Spatial Analysis in the Streets of Cypriot Towns. Social and Behavioral Sciences, (35), 664-674.
Landry, Ch. (2000). Urban Vitality: A New Source of Urban Competitiveness. Prince ClausFund Journal, ARCHIS issue Urban Vitality / Urban Heroes, 6(1),27-39.
Montgomery, J. (1998). Making a city: Urbanity, vitality and urban design. Journal of Urban Design, (3), 93-116.
Tucker, R. & Abbas. Z. (2018). Residential satisfaction in low-density Australian suburbs: the impact of social and physical context on neighbourhood contentment. Journal of Environmental Psychology, (56), 36-45.
Salzano, T. (2007). Seven Aims for the Livable City “from “Making Cities Livable Goals. Retrived 12 June, 2017, from: http:/www.Livable Cities.org/Homeبیان مسئله<strong>: </strong>نگاه مدرنیستی به سکونت و فروکاستن آن به نیازهای فیزیکی منجر به تنزل فضاهای شهری به کالبدهایی تک بعدی، غیر انسانی، بیروح، تهی از زندگی و تقلیل مجتمعهای مسکونی تا حد سرپناه شد. رشد روزافزون جمعیت در جوامع شهری، به ساخت مجتمعهای مسکونی، به خصوص در کلانشهرها، با رویکردهای مدرنیستی و کمینهگرا، صرفاً در جهت تأمین سریع و ارزان سرپناه برای اقشار کمبضاعت جامعه، دامن زد.<strong> </strong>تقریباً یک دهه است که ساخت این مجموعههای مسکونی در ایران تحت عنوان مسکن مهر انجام میشود.<strong> </strong>از جمله موانع اصلی در این مجموعهها که دامنگیر مسئولین امر نیز شده است، مسئلة تأمین مالی و محدودیت بودجه است.
هدف پژوهش: پژوهش در صدد است تا در ابتدا سرزندگی و مؤلفههای آن را شناسایی کند و سپس به تحلیل و بررسی نقاط قوت و ضعف سه مجتمع مسکن مهر شهر پردیس (هساء، پارسه و ثامن) در دستیابی به سرزندگی، با مشاهدة دقیق، ثبت رفتارها و مصاحبة عمیق بپردازد و در ادامه راهبردهایی جهت ارتقاء سرزندگی این مجموعهها در شرایط موجود و با کمترین هزینه ارائه دهد.
روش پژوهش<strong>: </strong>روش این پژوهش کیفی و پیمایشی با ابزار مصاحبة باز است و در این راستا، در گام اول پس از مطالعات اسنادی و بهرهگیری از منابع معتبر نوشتاری (کتب و مقالات) و مرور تجارب مرتبط صورتگرفته، مفاهیم مربوطه در قالب ابعاد و متغیرهای سرزندگی استخراج شدهاند و در گام دوم، در مرحلة مطالعات پیمایشی در کنار مشاهدة دقیق و ثبت رفتارها، با شهروندان سه مجتمع مسکونی هساء، پارسه و ثامن به عنوان نمونة موردی، مصاحبة عمیق به عمل آمده و اطلاعات بهدستآمده از این طریق دستهبندی شدند و در ادامه با استفاده از روش تحلیل محتوا یافته<em>های تحقیق مورد بررسی و تحلیل قرارگرفته</em><em></em><em>اند</em><strong>.</strong>
نتیجهگیری<strong>: </strong>راه حل منطقی در شرایط کنونی و مضیقة مالی پروژههای مسکن مهر، توجه و پرداختن به مؤلفههای ذهنی، غیرمادی و غیر سرمایهبر سرزندگی است که از این میان نیز مطابق با آراء صاحبنظران و تحلیل مصاحبههای انجامشده با ساکنان، مهمترین مؤلفة غیرمادی، حس تعلق به مکان است. بخشی از مسئلة عدم تعلق ساکنان به محل زندگیشان طبیعی است چرا که ساکنان این مجتمعها اغلب دارای سابقة سکونت پایین هستند، هیچ آشنایی با هم ندارند و خود را در مکانی جدید و ناآشنا مییابند. اما میتوان با استفاده از تدابیری سرعت ایجاد حس تعلق به مکان در ساکنان این مجتمعها را افزایش داد که سیاست پیشنهادی این پژوهش، جهت تسریع در فرایند ایجاد حس تعلق به مکان، تقویت همبستگی اجتماعی و آشناساختن آنها با هم از طریق فعالیتهای مشارکتی و تعاملی با حضور خود ساکنان است.http://www.bagh-sj.com/article_152199_b14292e15f37e504a79025a922bc9db6.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Renaming Mithraism Shrines to Solomon-Attributed Monuments (Case Study: Persepolis and Masjed-Soleyman)تغییر نام نیایشگاههای مهر به اماکن منسوب به سلیمان پیامبر (با نگاه به دو نمونه موردی پارسه، مسجدسلیمان)9310014881110.22034/bagh.2022.309287.5017FAعلی نیکوییدکترای پژوهش هنر، پژوهشکدۀ هنر، معماری و شهرسازی نظر،تهران، ایران.شهره جوادیاستادیار گروه مطالعات عالی هنر، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، ایران.Journal Article20211010Problem statement: The long ancient history of Iranian culture and civilization has witnessed the transformation of pre-Islamic holy figures and places associated with Mithraism, which later turned into sacred places and figures in new beliefs. Many historical Iranian monuments have remained from the Islamic era, associated with Solomon or other Jewish saints and prophets. The question is“what are the historical factors and similarities among these myths that associate these memorials to Jamshid, the mythical Persian king, and Jewish saints such as Solomon, the prophet?”
Research objective: The present research attemptsto study why Mithraism shrines have been renamed to monuments attributed to Solomon following the Arab conquest of Sassanid.
Research method: This descriptive and analyticalqualitative research is applied research. The study was conducted using bibliographicsearch and examining historical references. Mythology-based approach was used to analyzetwo case studies of Persepolis and a historical shrine in Masjed-Soleyman.
Conclusion:<strong> </strong>After the conquest of Iran by Arabs and forcing Iranians to join and obey the new religion, pre-Islamic Iranian ideological foundations trembled. Survival of ancient Iranian beliefs relied upon the legitimacy that could only be attained through connecting Iranian theology to the saints cited in Islamic traditions and holy books. Hence, the Iranian intelligent mind effectively tried to keep its own cultural identity and protect them from the flood of destruction by attributing its religious temples to the Jewish prophets (also honored by Muslims). This tremendous intellectual movement and historical ingenuity have led Persian myths associated with sacrednesssuch as the Prophet Solomon. Given this analysis, the reason why many ancient Iranian monuments have been attributed to Solomon, his mother, or other Jewish prophets was uncovered.<strong>بیان مسئله:</strong> در فرهنگ و تمدن ایران همواره شاهد آن بودهایم که شخصیتها و اماکن مقدس ایرانیان قبل از اسلام که بیشتر مرتبط با آیین مهر و اَناهیتاپرستی بوده دچار دگردیسی و در ادوار بعد مبدل به شخصیتها و اماکن مقدس در باورهای جدید شده است. بناهای فراوانی از دوران تاریخی ایران باستان در ادوار تاریخی ایرانِ دورانِ اسلامی به جا مانده که نامشان مرتبط با سلیمان و یا سایر قدیسان و پیامبران یهود است؛ پرسش ما در این مقاله این است: چه عوامل تاریخی و چه قرابتهایی میان این اساطیر وجود دارد که این ابنیه وجه تسمیهاش به جمشید، شاه اساطیری ایران و قدیسان یهود مانند سلیمان نبی میرسد؟
<strong>هدف پژوهش</strong>: بررسی علل تبدیل و تغییر نام معابد مهر به اماکن منسوب سلیمان، پس از استیلای اعراب بر شاهنشاهی ایران ساسانی.
<strong>روش پژوهش</strong>: این مقاله از نظر راهبردی کیفی و از لحاظ هدف کاربردی است که با استفاده از منابع کتابخانهای و پردازش منابع تاریخی با رویکرد اسطورهپژوهی و با نگاه به دو بنای تاریخی (پارسه [تختجمشید] و معبد شهر مسجدسلیمان) به شیوة توصیفی-تحلیلی به انجام رسیده است.
<strong>نتیجه</strong><strong></strong><strong>گیری</strong>: پس از فتح ایران به دست اعراب مسلمان و الزام ایرانیان به گرویدن به دین جدید، مبانی ایدوئولوژی ایرانیان پیش از اسلام دچار تزلزل شد. بقای باورهای پیشین ایرانی نیاز به کسب مشروعیت از سوی دین جدید داشت و تنها راه حصول این مشروعیت ارتباط دادن الهیات ایرانی با شخصیتهایی نامبردهشده در روایات اسلامی و کتاب مقدسشان بود. از این رو ذهن هوشمند ایرانی تلاش فراوانی در جهت حفظ هویت فرهنگی خویش انجام داد و این پویش بزرگ فکری و هوشمندی تاریخی اسباب آن شد که اساطیر ایرانی به یاری تفسیر و تأویل، به قدیسانی چون سلیمان پیامبر مرتبط شود و با انتساب معابد دینی خویش به انبیای یهود [که برای مسلمانان نیز مقدس بودند] آنها را از سیل تخریب و نابودی حفظ کنند. با این تحلیل چرایی انتساب بسیاری از اماکن باستانی ایران به سلیمان یا مادر سلیمان یا پیامبران دیگر یهود مشخص میشود.http://www.bagh-sj.com/article_148811_af4f3f50f69a106790772365a93ad37e.pdfپژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظرباغ نظر1735-96351911020220723Impact of Modernization on the Physical-Spatial Structures of Tehran in the First Pahlavi period and those of Kabul in Amani Periodتأثیر مدرنیزاسیون بر ساختار کالبدی-فضایی تهران در دورۀ پهلوی اول و کابل در دورۀ امانی10111414881010.22034/bagh.2022.279946.4857FAسعید حقیردانشیار گروه معماری، دانشکدۀ معماری، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، تهران، ایران.0000-0001-8391-0234علی یاسر جعفریپژوهشگر دکتری معماری، دانشکده معماری، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، تهران، ایران.Journal Article20210408<span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Problem statement:</span></span><span lang="EN-GB"> Apart from mental effects, the ideas of modernization in the form of a pervasive current in the culture and literature of the world have been objectively manifested in the architectural forms and the cities. Such changes have transformed the forms of cities and given a rise to new words such as modernist cities . While significant changes were taking place in Tehran with the echo of modernization during the first Pahlavi era, Kabul was experiencing changes in political and social aspects and an urban body with a similar theme to Tehran was being shaped.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Research objective:</span></span><span lang="EN-GB"> This study attempts to explain the role of the modernization project and compare its effect on the changes in the physical-spatial structure of Kabul city in the period of Amani with that of Tehran city in the first Pahlavi period. For this purpose, the following question was raised: How was the urban development of Tehrandifferent from or similar to the one in Kabul in the mentioned periods in terms of structures, nature, and aspects?</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Research method:</span></span><span lang="EN-GB"> This is a historical-comparativequalitativestudyemploying and documentary data analysis. The historical-interpretive research method was used for collecting the historical theoretical foundation of the study and the descriptive-analytical research method was drawn upon to analyze and compare physical-spatial structure changes in Tehran and Kabul.</span><br /><span class="Sub-Sub-Titr"><span lang="EN-GB">Conclusion: </span></span><span lang="EN-GB">A comparison of the modernization measures by Reza Shah and Amanullah Khan shows that there are many similarities in the intensity and diversity of these measures. It can be said that the formation of the cities in these two countries has not been endogenous, reproductive, evocative, and dynamic. Moreover, it has not arisen from the context of society rather it has been the result of a policy of modernization and westernization based on the wishes and orders of the governments.</span><strong>بیان مسئله</strong>: ظهور تفکرات مدرنیزاسیون در قالب جریانی فراگیر در فرهنگ و ادب کشورهای جهان، علاوه بر اثرات ذهنی، بهگونة عینی نیز در کالبد معماری و شهرسازی تجلی یافت و شکل دیگر و واژههای جدیدی به شهرها بخشید که از آنها می توان به شهرهای مدرنیستی یاد کرد. درحالیکه در تهران در دوران پهلوی اول با پژواک مدرنیزاسیون تحولات چشمگیری رخ داده است، در مقاطع زمانی تقریباً مقارن در کابل، تفکرات سیاسی و اجتماعی و به تبع آن کالبد شهری با درونمایة همسانی با تهران در حال شکلگیری بود.<br /><strong>هدف پژوهش</strong>: هدف پژوهش حاضر تبیین نقش پروژه مدرنیزاسیون و نحوهةتأثیرگذاری آن بر تحولات ساختار کالبدی-فضایی کابل دورة امانی و تهران دورة پهلوی اول است تا به این سؤال پاسخ داده شود که تحولات شهری تهران و کابل در دورههای مذکور دارای چه ساختار، ماهیت و جنبههای متفاوت و مشابهی بودهاند؟<br /><strong>روش پژوهش</strong>: این پژوهش به صورت تاریخی-تطبیقی و با رویکردی کیفی به کمک مطالعات اســنادی صورت گرفته اســت که از روش تاریخی-تفسیری در بخش گردآوری مبانی نظری و روش توصیفی-تحلیلی در زمینة تحلیل و مقایسة تحوالات ساختار کالبدی-فضایی تهران و کابل استفاده کرده است.<br /><strong>نتیجه</strong><strong></strong><strong>گیری</strong>: مقایسة اقدامات مدرنیزاسیون رضاشاه و اماناللهخان نشان میدهد شباهت زیادی در شدت و تنوع این اقدامات وجود دارد. میتوان گفت شکلگیری شهر در این دو کشور درونزا، زایشی، جوششی، پویا و متأثر از زمینة جامعه نبوده است؛ بلکه ناشی از سیاست نوسازی و غربیسازی و مبتنی بر میل و دستورات دولت بوده است.http://www.bagh-sj.com/article_148810_e80997874095e2ebfe39ec37cb06404b.pdf