2024-03-29T04:44:27Z
http://www.bagh-sj.com/?_action=export&rf=summon&issue=4549
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
کندوکاوی پدیدارشناسانه در راستای شناخت یک انگاره کهن در معماری ایرانی- اسلامی
ناصر
براتی
الهام
کاکاوند
در دوران معاصر و اغلب در پناه تفکر مدرنیزم در عرصههای معماری و شهرسازی، آثار و بافتهایی به وجود آمدند که آفرینندگان آنها، بیش از هر چیز، به آوانگارد و نوآورانه و حتی غریب بودن آنها به خود میبالیدند. اصرار نوگرایان به ایجاد محیطهایی با استانداردهای یکسان برای انسانها، با ویژگیهای متفاوت، سبب شد فضاهای زیست شهری مدرن گرایش به سردرگمی، هرجومرج، پریشانی و ابتذال پیدا کنند. حال آنکه با گذشت زمان و نمایان شدن مسایل چنین ساختوسازهایی -که بیاعتنا به تاریخ و فرهنگ بومی ملتها تداوم مییافتند- لزوم بازبینی ریشهای در این زمینه آغاز و سعی شد مبانی اصیلی برای آثار و عناصر محیطی پیدا شود؛ مبانی ریشهداری که بتواند ارتباط قطع شدة بین مخاطب و محیط بومی را دوباره برقرار کند. با مطرحشدن مباحث روانشناسی محیطی، تاریخ و فرهنگ بومی و امثالهم کهنالگوها (آرکیتایپها) به عنوان یکی از مهمترین و تعیینکنندهترین موضوعها در زمینه طراحی فضاهای انسانساخت مطرح شدند. کهنالگوها را "انگارههای بنیادین، اصیل و پایداری" تعریف کردهاند که حاصل تجمیع تجربههای هزاران سال تاریخ، تجربه و خاطرات جمعیِ بشری بوده و در حافظة پنهان و ناخودآگاه انسان ذخیره شدهاند. در پهنة فرهنگی ایران نیز، به واسطة سابقة تاریخی آن، بلاجبار میباید انگارههای بنیادین یا کهنالگوهای متعددی وجود داشته باشند که توانستهاند این جامعة بزرگ و رنگارنگ را، در مجموعهها و عناصر محیطی نسبتاً منسجم از نظر کالبدی، در پی قرون متمادی، در کنار هم حفظ کرده و گروههای اجتماعی را به هم پیوند بزنند. از این رو مقالة حاضر، تلاش دارد به این سؤال پاسخ دهد که آیا مدل و انگارة دوقطبی «بالا - پایین» را میتوان یک کهنالگو یا انگاره بنیادین پایدار در ایران دانست؟ آیا وجود احتمالی این انگاره تنها به گذشتهها تعلق دارد؟ همچنین آیا این انگاره در فضای زیست انسان و طراحی فضاهای معماری و شهری زمان ما هم دیده میشود؟ برای همین منظور ضمن اشاره به مفهوم محور ذهنی/عینیِ بالا- پایین، و نشاندادن رابطة حیاتی آن با مفاهیم زبانی، انگارههای ارزشی و رفتاری، و الگوهای ساخت فضاهای مختلف معماری بومی، سعی شده است با کنکاش در نمونهها و مصادیق مختلف، وجود این کهنالگو یا انگاره بنیادین ثابت شده و کاربرد آن مورد واشکافی قرار گیرد. برای رسیدن به این مهم از روش توصیف تحلیلی - توصیفی و به طور خاص از روش تحلیل محتوا و استنباطی استفاده شده، در بخش نظرسنجی، جهت کمّیکردن اطلاعات پژوهشی و برای سنجش نظر عمومی، با استفاده از فرمول کوکران در هر نمونه مطالعاتی، پرسشنامههایی به روش نمونهگیری تصادفی توزیع و به روش توصیفی تحلیل شده است. نتایج حاصل از نظرسنجیها نیز نشان میدهند که ادراک فضاهای سنتی و حتی مدرن ما هنوز مستقیماً از مفاهیم زبانی و انگارههای بنیادین تأثیر پذیرفته و کهنالگوی مورد نظر در این پژوهش همچنان در زندگی امروزة ما حضوری غیرقابل تردید دارد.
archetype
Language-Up/Down
Idea- Mind
Human Built Space
Varhang
2016
12
01
5
18
http://www.bagh-sj.com/article_39598_0ee619400a19d05489e75a0560022326.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
بررسی جایگاه خیال و اسطوره در نقاشی قهوهخانهای (روش ژیلبر دوران)
نجیبه
رحمانی
صفرعلی
شعبانی خطیب
نقاشی قهوهخانهای از معدود هنرهای عامیانه برجامانده در ایران است که خاستگاه آن، نگرشهای ملی و مذهبی مردم(عوام) در عصر قاجار است. پشتوانة این نقاشیها خیال و اسطوره است که ریشه در ذوق فکری و روح جمعی دارد. خیال بنمایة صوری، نقاشیها را شکل داده و اسطورههای ملی و مذهبی نیز بنمایههای محتوای آثار را میسازند که خود ریشه در فرهنگ غنی و روح جمعی ایرانیان دارد. نقاشی قهوهخانهای که به دست هنرمندان مکتبندیده پایهگذاری شد، بر پایههای تخیل و اسطورهمداری استوار است، چنانکه نقاشان این شیوه کار خویش را خیالنگاری نامیده و ارتباط آن را با تخیل، منشأ آفرینش آثارشان اعلام میکردند. اسطورهمداری (ترسیم اساطیر ملی و مذهبی) نیز از ارکان مهم این هنر محسوب میشود و تقابل نیروهای خیر و شر، مفهوم اصلی این اسطورهمداری را شکل میدهد. این نمودهای تقابلگونه در ناخودآگاه هنرمند مکتب ندیده نهفته است و میتوان با کمک نظریه منظومه شبانه و روزانه ژیلبر دوران آنها را رمزگشایی کرد. ژیلبر دوران این نمودهای متضاد را مربوط به ناخودآگاه آدمی و ترس وی از عالم ناشناخته مرگ که به واسطه زمان بر انسان تحمیل شده میداند، میتوان این امر را در مورد هنرمندانی بررسی کرد که به واقع به ترسیماتی برخاسته از تخیل خویش دست زده و به شکل خودجوش و بدون آموزش، تخیلات خویش را نقاشی کردند. این مقاله بر آن است با توجه به نظریه منظومه شبانه و منظومه روزانه ژیلبر دوران و به روش اسنادی و کتابخانهای، به واکاوی جایگاه تخیل و اسطوره و نقش سازنده عنصر خیال و اسطورهپردازی در نقاشی قهوهخانهای بپردازد. نتایج حاصل از این تحقیق نشان میدهد که هنرمندان شیوه قهوهخانهای با مدد از تخیل و نیروی آفرینشگری آن و با استعانت از اسطورهپردازی به ترسیم هراسهای شخصی(ترس از مرگ) و ناخودآگاه جمعی ملت خویش دست زدند و همزمان عناصر تقابلگونهای در برابر این هراسها ترسیم کردند.
Coffee House Painting
Imagination
myth
Nocturnal and Diurnal Regimes
Gillbert Durand
2016
12
01
19
32
http://www.bagh-sj.com/article_39599_103c48a279de8878f08502edd4248dc0.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
بازشناسی فرم معماریِ :آرامگاه «غازان» در مجموعه ابواب البریِ غازانیه و نقش آن در روند تحولات شهرسازی ِ ایرانی
امین
مرادی
سید رسول
موسوی حاجی
بهروز
عمرانی
صرفنظر از ویرانی و تخریب بخشی از شهرهای ایران در ابتدای هجوم مغول، سیمای شهرسازی سایر بخشهای ایران، خصوصاً آذربایجان، نه تنها شاهد ویرانی و تجزیة بافت شهری نیست، بلکه از همان ابتدا ایلخانان را متوجه به شهر و آبادگری معرفی میکند. بیشک دین ثابت کرده است که یکی از مؤثرترین و تواناترین نیروهای وحدتبخش در حیات حکومتهاست. اشراف کامل مغول بر این موضوع، ضمن ایجاد شهرکهایی با مرکزیت اَرسن مذهبی در خارج از محدودة شهری، ضمن جلوگیری از گسترش بیرویة هستة مرکزی کهن شهر، مانع از فجایع انسانی ناشی از آن شده است. طی این دوره، در پی ظهور شخصیت غازان و ذهنیت متفاوت وی در رابطه با اسلام و تغییر سنت پنهانسازی موقعیت مکانی مقبره ایلخان، شهرسازی ایلخانی، آغازگر سبک نوینی از مجموعهسازی با مرکزیت عناصر مذهبی و مشخصة بارز هماندیشی نسبت به فضاهای کالبدی شهر و مقتضیات اجتماعی را در خود بروز میدهد که تا آن زمان بیسابقه بوده است. طراحی و ساخت مجموعة معماری "غازانیه" با نام ملی "ابوابُ البر" را باید از نخستین نتایج به دست آمده در زمینة مزبور دانست که نگارندگان فرایند طرحریزی و اجرای آن را از نخستین چالشهای شهرسازی ایرانی در زمینة اسکان به جهت تنظیم جمعیت شهری میدانند. از آنجاییکه بازشناسی فرم معماری آرامگاه غازان کهنترین نمونه تدفینی مغول در ابعاد بسیار بزرگ - با توجه به تغییر نگرش نسبت به سنت تدفین ایلخانی- همواره در هالهای از ابهام قرار داشته، تحقیق پیش رو بر آن است که به روش تحلیل محتوایی متون به تبیین ویژگیهای شهری مجتمع غازانیه و بازآفرینی فرم آرامگاه غازان بپردازد؛ زیرا مطالعة ساختار فضایی "شام غازان"، نخستین نمونة موجود در تاریخ شهرسازی ایرانی از نوع مذکور، بسیار حایز اهمیت است. در این زمینه، با فرض بر تداوم الگوی مشابه معماری در سنت مقبرهسازی شمالغرب ایران پیرامون بازة زمانی مذکور، پرسش اصلی تحقیقِ پیش رو، ابعاد و تناسبات معماری مقبرة غازان در مجتمع تدفینی وی خواهد بود. پیرو نتایج به دست آمده، برخلاف ذهنیتِ موجود، طرح مقبرة غازان نه یک منشور دوازدهوجهی، بلکه، همانند اکثر مقبرههای تدفینی ایلخانی موجود در آذربایجان، استوانة حجیم گنبدداری است که تناسبات معماری آن با نمونههای شاخصِ مشابه، از جمله مقبرة سلطان محمد خدابنده در سلطانیه- هم به لحاظ تناسبات و هم به لحاظ ساختار فضایی- قابل انطباق است.
Abvab-Albar
Ghazaniyeh
Historical documents
Ilkhanid era
Azerbaijan
2016
12
01
33
44
http://www.bagh-sj.com/article_39600_c4b98ade504918ae260a808a5bcba09f.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
بررسی رابطة تطبیقی واژة لوگوس از منظر هراکلیتوس و نشان چلیپا در اندیشة ایرانیان
سمیه
صفاری احمدآباد
محمدرضا
شریف زاده
بحث از لوگوس در اندیشة هراکلیتوس با نگاه هستیشناسانة این اندیشمند یونانی نمود مییابد. لذا به منظور روشنکردن مفهوم لوگوس از منظر وی و مواجهساختن آن با پرسشهایی از معرفتشناسی نقش چلیپا -که هدف اصلی این پژوهش است- ابتدا واژة لوگوس در آراء هراکلیتوس مورد بررسی قرار میگیرد. در واقع هراکلیتوسلوگوس را قانون و اصلی جهانی میداند که همة عالم را فرا گرفته و در ذات یگانه، اما برای همگان مشترک هست و تنها تمثیل دیداری آن نوری است که در آتش به ظهور میرسد. همانند لوگوس و در موازات آن در اسطورههای ایرانی نیز اشه وهیشته نمادی از نظام جهانی، قانون ایزدی و نظم اخلاقی در گیتی است که آتش نمایندة زمینی و اینجهانی آن محسوب میشود، آتشی که قرابت دیرینهای با نقش چلیپا دارد. بر این اساس در پژوهش مطروحه آراء و عقایدی مورد نظر قرار گرفته که مختصات ظاهری و باطنی لوگوس را با اشه وهیشته در راستای همسویی آن دو با نشان چلیپا بررسی کند. بدین ترتیب به منظور آگاهی از رابطة معرفتشناسانه بین دو مفهوم و نماد متعالی و پاسخ به این پرسش اصلی که آیا میتوان چلیپا را نماد و صورت محسوس لوگوس دانست؟ ابتدا قطعات هراکلیتوس در خصوص لوگوس و راز هستی که در آن نهفته است به همراه تأثیر احتمالی آن از اندیشة ایرانیان باستان مورد توجه قرار گرفته و سرانجام به عنوان یافتهها و نتایج این تحقیق قیاس عمومی از آراء هراکلیتوس در زمینة آتش به عنوان تنها تمثیل دیداری لوگوس و اندیشة ایرانیان باستان در خصوص حقیقت آتشی که از اشه وهیشته نیرو میگیرد. جهت آشکارکردن رابطة متعالی بین لوگوس نزد هراکلیتوس و نقش چلیپا نزد ایرانیان انجام میپذیرد. روش تحقیق توصیفی- تطبیقی بوده و ابزار و شیوههای گردآوری اطلاعات در بردارندة جستجوی کتابخانهای و مطالعات میدانی است.
Logos
Element of Fire
Asha Vahishta
Cross Symbol Pattern
2016
12
01
45
56
http://www.bagh-sj.com/article_40384_12598eb89ab0489f1ea14bf72d098e09.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
چشمه علی دامغان و علل تقدس آن
سیده پروانه
غضنفری
میترا
کریمی
توجه به عناصر طبیعی به دلیل نقشی که این عناصر در زندگی بشر داشتهاند در بسیاری از فرهنگهای کهن منجمله ایران مرسوم بوده است. اهمیت این موضوع تا حدی بوده که در نظر ایشان برخی از این عناصر مقدس بوده و برای آن مراسم و آیینهایی به جا میآوردند. آب یکی از این عناصر طبیعی است که شکلگیری شهرها و توسعه تمدن بشری از دیرباز وابسته به آن بوده و هست. هر جا با تمدن شهری برجای مانده از زمانهای دور روبرو میشویم، بدون شک در حوالی آن ردپای چشمه، رود یا رودهایی مشاهده میشود. این عنصر طبیعی در پهنه جغرافیایی ایرانزمین به دلیل قرارگیری در اقلیم گرم و خشک اهمیتی دوچندان یافته و معضل کمآبی باعث میشود طیف وسیعی از باورهای مقدس ایرانیان به حفاظت از آب و جلوگیری از آلوده کردن آن اختصاص داشته باشد. از همین روست که در جای جای ایران، علیالخصوص در فلات مرکزی با آبهایی مقدس مواجه میشویم. آبهای مقدسی که چشمههای مقدس، دریاچههای مقدس، قناتهای مقدس را در بر میگیرد. آبهای مقدسی که به وجود آورندگان آنها یا صاحبان آنها پیامبران، امامان و ائمه اطهار هستند. چشمه علی شهر دامغان ، به عنوان سرچشمه تنها رودخانه دایمی شهر که آب آن از چشمههای کف دریاچه و از کوه – تپه آب ده شمال آن سرچشمه میگیرد، نمونهای است از این فضاهای مقدس که قدمت آن به پیش از اسلام میرسد. این مکان در نظر ساکنین مقدس بوده و مردم به ریشه چنار 1000 ساله کنار چشمه دخیل میبندند. طبق بررسی شواهد و مستندات موجود در کتب تاریخی، حفاریهای انجام شده و مشاهدات عینی صورت گرفته توسط نگارنده علت تقدس این مکان باید به واسطه حضور آب مقدسی باشد که از دل کوه خارج میشود. شاید این مکان نیایشگاهی مهری بوده باشد برای پرستش الهه مهر و ناهید در کنار آب : سهگانه آب، درخت، کوه.
Cheshme Ali
Damghan
Mountain
tree
sacred river
Anahita
2016
12
01
57
66
http://www.bagh-sj.com/article_40387_3c78acf432e695ef13524ccbecabab66.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
پیوندهای هنر و سیاست در عصر قاجار و پیامدهایآن
زهرا
علیزاده بیرجندی
اکرم
ناصری
در بررسی تاریخ هنر عصر قاجار افزون بر عناصر زیباییشناختی آن، فرایندهای اجتماعی، تاریخی و سیاسی مؤثر در شکلگیری این آثار نیز باید مد نظر قرار گیرند. اینگونه بررسیها به هیچ وجه از ارزش آثار هنری نمیکاهد، بلکه سهم عناصر فرازیباشناختی را در آثار هنری نشان میدهد. شواهد تاریخی عصر قاجار نمودهایی از تأثیر سیاست در هنر این دوران به ویژه سیاستگذاریهای نخبگان حکومتی1 را بر ما آشکار میسازد. عناوین مناصب دولتی، فرامین، اعلانها، بخشنامههای حکومتی و مضامین سیاسی آثار هنری شاهد این مدعاست. در نیمة دوم حکومت قاجاریه، رشد اندیشههای نوگرایی، فضایِ گفتمانی تازهای را پدید آورد که این تحول گفتمانی تأثیر بسزایی در ظهور سبکهای هنری و پیدایی سبکهای تلفیقی داشت. توجه به تعاملات هنر و سیاست و تحلیل عوامل مؤثر در شکلگیری آثار هنری از جمله موضوعاتی است که کمتر مورد توجه پژوهشگران این حوزه قرار گرفته؛ به طوری که در میان عوامل تأثیرگذار بر خلق آثار هنری، سیاستگذاریهای حاکمیت نقش تعیینکنندهای را ایفا کرده است. دو پرسش اساسی که مقالة حاضر در راستای پاسخگویی به آن شکل گرفته، چگونگی مناسبات هنر و سیاست در عصر قاجار و عوامل مؤثر بر این مناسبات است. مقاله حاضر بر آن است تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، نحوة برخورد نخبگان حکومتی با هنرمندان، آثار هنری و پیامدهای ناشی از آن را مورد بررسی قرار دهد. این نوشتار نیز در بُعد نظری از مناسبات دانش و قدرت در اندیشه میشل فوکو الهام گرفته است. لذا بنا بر نظریه و دیدگاه فوکو در مناسبات دانش و قدرت، روابط هنر و سیاست مورد تحلیل واقع شده است. دستاوردهای این پژوهش نشانگر تعاملات سیاست و هنر در قالب حمایتهای سیاست از هنر و در مواردی نیز تقابل هنر و سیاست است که نمودهای این تقابل را در مضامین انتقادی آثار هنری میتوان یافت.
art
Qajar
Fath ali Shah
Naser al-Din Shah
Politics
2016
12
01
67
78
http://www.bagh-sj.com/article_40389_1494110bd90400a1546b1f81ae9eb329.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
معماری و موسیقی تعلیمی در زورخانه
سیدسبحان
افسریان
زورخانه به عنوان پدیدهای استوار، از فرهنگ ایرانی-اسلامی است که واجد ویژگیهایی تعلیمی سنّتهای پیشینیان ماست. ویژگیهایی که اندیشه کلنگر پیشینیان بدان شکل داده و تحت عنوان یک کل واحد به اجزای آن وحدت بخشیده است. در بستر ذهن کلنگر مردمان ایرانزمین، تمام عناصر سازنده در یک پدیده به دنبال تحقق هدفی بوده است. معماری و موسیقی به عنوان دو عنصر عینی و ذهنی که در دو سر طیف پدیده زورخانه قرار میگیرند، گواهی بر این مدعاست که زورخانه برای تعلیم و آموزش خوی پهلوانی و منش انسانی شکل گرفته است. مسئلة این تحقیق، یافتن آن نگاه آموزشی مشترک در دو عنصر عینی (معماری) و ذهنی (موسیقی) زورخانه است. براساس یافتههای این تحقیق : معماری و موسیقی زورخانه با هرچه سادهتر شدن و نزدیکشدن به زندگی مردم، دوری از تفنّن و پیچیدگیهای تخصصی و تمسّک به اصولی ساده و سهلالوصول نخست به دنبال نشاندن مردم پای سخن خود و دوم نشاندن سخن خود در ذهن آنهاست. اجزاء معمارانه و موسیقایی در این فضا به گونهای انتخاب شدهاند که فرد به راحتی میتواند آن را بسازد یا در ذهن بسپارد. نفوذپذیری، سادگی و مردمواری از ویژگیهایی است که هدف سازندگان و پدیدآورندگان پدیدهای با نام زورخانه را محقق میساخته است و همگی در معماری و موسیقی زورخانه متجلّی است. روش تحقیق پیش رو کیفی و با جمعآوری اطلاعات به شیوههای میدانی و کتابخانهای در جستجوی مصادیقی از دو عنصر معماری و موسیقی انجام شده است. در پایان با روش تحلیل محتوا و مقایسه محتوایی دادههای حاصل از تحلیل اطلاعات به دست آمده، به تناظر بین این دو عنصر پرداخته شده است.
Zurkhaneh
Architecture
Music
holistic approach
Didactic
2016
12
01
79
88
http://www.bagh-sj.com/article_40390_a0f4863e83453273f480a360972256df.pdf
The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar
1735-9635
1735-9635
1395
13
42
قدرت و مقاومت در بازنمایی پیکره زن در آثار اعضای انجمن هنرمندان نقاش ایران
گیتا
مصباح
زهرا
رهبرنیا
تعاریف متعدد از "قدرت"، دو رویکرد متفاوت برای آن در نظر میگیرد، رویکردی جهتدار و از بالا به پایین که در آن فاعل قدرت، عامل اعمال آن بر مفعول قدرت بوده و در مقابل، رویکرد فوکویی قدرت است که فاقد جهت بوده و سوژه در یکزمان میتواند فاعل و مفعول قدرت باشد. در این رویکرد، راه برای مقاومت در برابر قدرت باز است و این شکل از قدرت، شکلدهنده زندگی انسانی خواهد بود. در اعمال قدرت بهویژه قدرت جنسیتی میتوان از ابزار متعددی بهره گرفت، یکی از این ابزارهای بسیار قوی، نگاه است. تئوریهای خیرهنگری که به بررسی چگونگی اعمال قدرت بهویژه قدرت مردانه بر پیکره زن میپردازند، بامطالعه نگاه خیره به ویژه نگاه خیره مردانه لذتجویانه، راهی برای چگونگی بیان قدرت در آثار بصری و تجسمی ایجاد میکنند. در این پژوهش، نگارندگان با استفاده از تئوری "نگاهِ خیره" و در نظر گرفتن رویکرد فوکویی قدرت، ضمن گردآوری اطلاعات اسنادی به تحلیل محتوا با کمک منابع دیجیتال متکی بر شیوههای کمی و کیفی پرداختهاند، تا با بررسی پیکرههای زن بازنماییشده در آثار اعضای انجمن هنرمندان نقاش ایران و مطالعه نگاه خیره در آثار، تحلیل چگونگی اعمال قدرت در بازنمایی پیکره زن انجام شود. هدف این پژوهش، پاسخ به پرسش اصلی چگونگی اعمال قدرت در بازنمایی پیکره زن در آثار نقاشی و نیز بررسی چگونگی بازنمایی زن در موقعیت قدرت و ارتباط آن با نگاه این پیکره به مخاطب است. بر مبنای فرضیه پژوهش، هنرمند نقاش با مقاومت در برابر سلطه نهاد قدرت ناظر، با دلایل فرهنگی و مذهبی با استفاده از تکنیکهای تجسمی از سوژهکردن زن در برابر کلیشههای قدرت جنسیتی امتناع کرده است. در این پژوهش با مطالعه انواع نگاه خیره مطرح شده از سوی چندلر، در بازنمایی پیکره زن، ارتباط عوامل تجسمی، نگاه و قدرت و مقاومت بررسی شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد، هنرمند نقاش، زن بازنمایی شده را به عنوان موجودی منفعل و تحت سیطره به تصویر نکشیده است، به این معنا که زن، سوژه کنشِ در معرض نگاه قرار گرفتن واقع نمیشود. در رویکردی که با مسئله مقاومت مطرح شده از سوی فوکو در روابط قدرت منطبق است، زن با بازگرداندن نگاه، به ویژه نگاه خیره به سوی مخاطب، در جایگاهِ فاعلِ قدرت قرار میگیرد. در این بازنمایی، هنرمند از کلیه عوامل و مبانی تجسمی بهره گرفته و به خصوص با قرار دادن زن در زاویه دید همتراز با خود و مخاطب، او را در موقعیت قدرتی برابر قرار میدهد. اما رابطه هنرمند و مخاطب رابطه رایج قدرت است، مخاطب فرصتی برای اعمال قدرت بر هنرمند نداشته و این هنرمند است که با مهارت فنی خود، بیننده را به چگونه دیدن هدایت میکند. ممانعتهای فرهنگی که متأثر از فرهنگ اجتماعی و مذهبی هنرمند است، از احساسات بصری لذتجویانه تأثیر بیشتری ایجاد میکند و باعث میشود علیرغم اینکه هنرمند، زن را اغلب بدون پوشش سر بازنمایی میکند، با نهاد قدرت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی ناظر بر فعالیت انجمن نقاشان همراستا شده و از نمایش زن برهنه به عنوان سوژه نگاه لذتجویانه امتناع ورزد.
Power
The gaze
Contemporary painting
The Iranian painter’s association
2016
12
01
89
104
http://www.bagh-sj.com/article_40391_586906be65aa90a34782387324255753.pdf