@article { author = {Norouzitalab, Alireza}, title = {Possible Image of Art}, journal = {The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar}, volume = {1}, number = {1}, pages = {104-121}, year = {2004}, publisher = {Nazar Research Center for Art, Architecture and Urbanism (NRC)}, issn = {1735-9635}, eissn = {2251-7197}, doi = {}, abstract = {Artistic impression is the artist’s objective idea, which is rooted in the “Reality of Art”. In the traditional view, the art’s reality was independent from both “thought” and “human existence”. There fore, any piece of art, in this view, is the manifestation of the reality because art and aesthetics have Divine identity which is presented through artists in tuition. Fragmentation of the human from the world in the modern era has changed this concept competently. In modern way of thinking the separated human thought (subject) is done to understand the world (object). As a result, the modern art is related into the individualistic feelings as well as style. This has led into changing of the unity into diversity throng which the unacceptable images of the art are emerged.  }, keywords = {}, title_fa = {صورت هنری ممکن}, abstract_fa = {هر اثر هنری تجسم ایده هنرمند و دارای صورتی محسوس است که از حقیقتی به نام هنر نشأت می گیرد. در نگرش سنتی، حقیقت مستقل از اندیشه و موجودیت آدمی در آینه وجود آدمیان متجلی می شد. منشا اثر هنری در این نگرش، تجلی محسوس حقیقتی بود که زیبایی از جلوه های اصیل آن به شمار می رفت. هنر و زیبایی که امری قدسی و ملکوتی است پیوندی ذاتی با یکدیگر داشته و هنرمند در اثر هنری خویش وجوه استعلایی آن را آشکار می کرد. هر اثر هنری، تجسم امکانات بالقوه زیبایی ای است که هنرمند با معرفتی شهودی آن را انشاء می کند. جلوه های بی انتهای حقیقت و زیبایی و هنر، عرصه بی کرانی از صورت های ممکن را پیش روی هنرمند می گشود و هنرمندان با ظرفیت های متنوع و در مراتب شهود حقیقت زیبایی و ادراک عرفانی اثر قدسی و معنوی، صور متنوع هنری را می آفریدند. هستی هنرمند با هستی جهان، مطابقت داشت. هستی ای که متمثل در وجود آدمی بود و به عالم انسانی، هویت و کنش خلاقه می بخشید. با گسست انسان از عالم، عالم انسانی نیز ماهیتی دیگرگون یافت. انکار حقیقت، نخستین مولود چنین گسستی بود. ذهنیت و اندیشه انسان به عنوان «سوژه شناسی» اصالت یافت و رجوع و صدق هر چیزی معطوف به این سوژه شد. سوژه ای ناپایدار که جهان را در حد « ابژه» تقلیل داد و خویش را تنها موجود و حقیقت یقینی یافت که ملاک هر گونه فهم و شناختی است. هنر و هنرمند و اثر هنری در این ذهنیت جدید، ماهیت و نسبتی دیگرگون یافتند و این نسبت جدید، منشاء تحقق اثر هنری قرار گرفت. صورت های جدید، زیبایی خویش را از فرایندهای احساسات و سلیقه های فردی هنرمندان کسب می کنند. هیچ ایده واحد (یا حقیقتی واحد) در زیباشناسی هنر وجود ندارد. مدرنیته با نفی تفکر زیبا شناسانه ای که در «سنت هنری» شکل گرفته بود، زیباشناسی جدید را که منشاء آن فردیت و احساسات فردی هنرمند و مخاطب بود، رقم زد. تکثرات فرایندهای متفاوت و احساسات متقابل به صورت هنری جدید شکل دادند و منشا آثار هنری، معطوف به احساسات متزاحم و متنافی گردید و اصل وحدت، جایگاه خویش را در هنر به کثرات ناسازگاری داد که صورت های ناسازه هنر دوران جدید، محصول آنند.  }, keywords_fa = {}, url = {http://www.bagh-sj.com/article_1497.html}, eprint = {http://www.bagh-sj.com/article_1497_ea9850a063201ca9abbc7060704c7a35.pdf} }